Learn لغات ادبیات فارسی کنکوری and much more on Memrise

طرد

راندن

طفیل

کسی که ناخوانده به مهمانی رود، انگل، به صورت انگل

طیلسان

نوعی ردا ویژه قضات و خطبا، معرّب تالشان

طاسَک

طاس کوچک، آویز طلا و نقره ی زینتی

طوع

فرمان بردن، اطاعت کردن

طیلسان

ردا، جامه ی بلند و گشاد که به دوش اندازند

طارمی

نرده ی چوبی یا آهنی که اطراف محوّطه یا باغی نصب کنند

طالع

برآینده، طلوع کننده، فال، بخت، اقبال

طلسم

در اصل واژه ای یونانی است به معنی نقش ها و دعاهایی که به وسیله ی آن کاری خارق عادت انجام دهند

طلسم کسی را شکستن

مشکل کسی را که دیگران از حلّ آن عاجزند برطرف کردن

طومار

نامه، کتاب، دفتر، نوشته ی دراز، لوله ی کاغذ

طاعن

طعنه زننده،سرزنش کننده

طاق

یگانه و بی همتا،سقف

طین

خاک،گل

طینت

سرشت،خو،عادت

طاق

سقف،یکتا

طامات

سخنان پریشان و گزاف برخی درویشان

طمّاع

بسیار حریص

طمأنینه

آرام گرفتن،قرار گرفتن

طنین

بانگ،صدا،آواز

لغات ادبیات فارسی کنکوری